×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

آوایی مانده در گلوی درخت

× انگار هزار سال دور خودم چرخیده ام انگار هزار سال رقصیده ام از غصه و حالا که ایستاده ام گیج می روم میان عالم و آدم . انگار کابوس هزار ساله به سراغت آمده باشد و تو ترسان از خوابی عمیقتر از زندگی بپری. انگار تمام دلخوشیهات رویایی باشد به اندازه یک چشم بر هم زدن.. انگار کورمال کورمال در تاریکی جلو بروی و ناگهان عصایت گم شود، زمین بخوری. انگار تکیه گاه پیچکی را از میان جانش بکشی و اوهم فرو بریزد.
×

آدرس وبلاگ من

holghumederakht.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/memarekabir

روزی که انسان همزاد طبیعت بود....

روزي که دانش لب آب زندگي مي کرد، انسان در تنبلي لطيف يک مرتع با فلسفه هاي لاجوردي خوش بود. در سمت پرنده فکر مي کرد. با نبض درخت ، او مي زد. مغلوب شرايط شقايق بود. مفهوم درشت شط در قعر کلام او تلاطم داشت. انسان در متن عناصر مي خوابيد. نزديک طلوع ترس ، بيدار مي شد. اما گاهي آواز غريب رشد در مفصل ترد لذت مي پيچيد. زانوي عروج خاکي مي شد. آن وقت انگشت تکامل در هندسه ي دقيق اندوه تنها مي ماند.
شنبه 20 آذر 1389 - 12:56:54 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
آمار وبلاگ

3510 بازدید

1 بازدید امروز

0 بازدید دیروز

2 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements